جسم مطهر شهید محمد منگلی آویزان بر سیم های خاردار

ارتش  

پایگاه مردمی ارتش جمهوری اسلامی ایران:

 

 

پایگاه مردمی ارتش ::«شهید محمد منگلی » از اهالی شهر کرمان (شهربابک) از همان ابتدای جنگ در سال 60 عازم جنگ حق علیه باطل شد و در تاریخ 23 دی ماه سال 65 در عملیات کربلای 6 در منطقه سومار با کاروان آسمانی شهدا همراه شد و پیکر مطهرش بر خاک کربلای شهادتش (سومار) باقی ماند.

 به گزارش  پایگاه مردمی ارتش به نقل از  ایرنا    ، او در 23 دی ماه سال 65 در منطقه عملیاتی سومار، عملیات کربلای 6 مفقودالاثر شد و پیکرش توسط گروه تفحص در 8 فروردین سال 72 در آن منطقه شناسایی و در زادگاهش شهر بابک به خاک سپرده شد.

شهید منگلی در هنگام شهادت دو فرزند به نام های ام البنین متولد 63 و احسان متولد 65 داشت.

براساس این گزارش، همرزم شهید منگلی در خاطراتی در این باره می نویسد: «شهید منگلی از شهدای وحدت پس ازسپری کردن آموزش ها به جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت.»

ملک محمدی می نویسد: «شهید در دوران جنگ تحمیلی رشادت ها و فداکاری های فراوانی ازخود نشان داد و در بین رزمندگان محبوب و الگوی همر رزمانش بود. شهید منگلی در 23دی ماه سال 65 درعملیات کربلای 6 درمنطقه سومار همگام با دیگر رزمندگان اسلام حماسه آفرین در ابتدای عملیات موفق شد دشمن را با شکست مواجه کند و در ادامه عملیات به علت کشف عملیات و هوشیاری دشمن، عملیات متوقف و نیروهای خودی مجبور به عقب نشینی شدند.

شهید منگلی در طول عملیات پس از فداکاری و مقاومت زیاد همراه تعدادی دیگر از رزمندگان به دست دشمن بعثی و بی دین شهید شد و دشمن به منظور تضعیف روحیه رزمندگان اسلام پیکر پاک شهید و چند تن از شهدای عملیات را همانند شهدای کربلا و سرورش امام حسین (ع) چندین روز به سیم های خاردار آویزان کرد.

پیکر پاک شهید به دلیل ادامه جنگ و عدم دسترسی به جنازه مدت ها مفقودالجسد بود تا اینکه درفروردین سال 72 جسد وی شناسایی و به زادگاهش شهر بابک منتقل شد.»

گلفام همرزم دیگر این شهید خونین بال ، در خاطره ای از سفر به شهربابک می نویسد: « با توجه به اینکه من و یکی دیگر از همرزمان شهید منگلی به عنوان پیشرو به سیرجان و شهربابک رفته بودیم، باید در منزل شهدا دو کار اساسی را انجام می دادیم که من وظیفه پیدا کردم که با خانواده شهدا مصاحبه کنم.

رودرروی فرزندان و همسر شهید محمد منگلی قرار گرفته بودم نخستین چیزی که بدون تعارف در وجودم شعله ور شد کوچکی و حقارت خودم در مقابل عظمت این اسوه های صبر و استقامت بود.

هر چند که فرزندان شهید هر کدام ازدواج کرده اند و تشکیل خانواده داده اند ولی سؤالات من در خصوص شهید و اینکه از پدر چه چیزی به یاد دارند فایده ندارد، چون متوجه شدم دختر شهید هنگام شهادت پدریک ساله ونیم و پسرش هم شش ماهه بود پس چیزی از پدر در ذهنشان نبود آن چیزی که بین این دو فرزند مشترک بود زمان شهادت پدر بود مثل اینکه تازه یادشان آمده که دوران را بدون پدر با چه سختی هایی سپری کرده اند.

سوال می کنم اگر پدر صدای شما را الان می شنید چه درد دلی با او می کردید بدون تامل گفتند: پدر تو را خیلی دوست می داریم!

وقتی از دختر شهید می پرسم چه خواسته ای داری همچنان که اشک می ریزد می گوید من سال هاست که به همه این را می گویم که تنها خواسته من زیارت مقام معظم رهبری است زیرا او را پدر خود می دانم و تاکنون این خواسته من یعنی دیدار ایشان محقق نشده است!

روی سخنم به همسر شهید قرار می گیرد کسی که تمام خاطرات زندگی از ابتدای زندگی مشترک تا شهادت همسر و بزرگ کردن فرزندان در ذهنش خیلی خوب دسته بندی شده است.

خاطرات زندگی مشترک کوتاه ولی بسیار شنیدنی است اما آن چیزی که خیلی ارزشمند است این اسوه صبر در زمانی که فرزندانش شیرخواره بودند با مشقات بسیار زیادی هم و غم خود را برای بزرگ کردن فرزندان گذاشته و سختی های دوران زندگی را بدون گله بیان می کند.»


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



  • یکتا گستر
  • قالب بلاگفا